النا جونالنا جون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

کوچولوی خونه ما...النا

تولد النا جون.

تولد تولد تولدت مبارک. مباااااااااارک مبارک تولدت مبارک بیا خاله رو بوس کن تا ١٠٠ سال زنده باشی تولدت مباااااااااارک عزیزه دلم جوجه کوچولوی من ......عاااااااااااااااشقتم ...
15 اسفند 1391

عکس و خبر کوتاه

خبر اول: النا خانم مهارت جدیدشون کلید درآوردنه .... رو همین حساب کلید جاکفشی مامان جون هم در آورد در حالی که جاکفشی قفل بود و معلوم نیس چیکارش کرده مامان جون هم مجبور شدن در یک عملیات انتحاری درو بشکنن   خبر دوم: با زحمات زیاد مامان شیما تو از شیر گرفته شدی و به جرگه ی سفره نشین ها پیوستی یکم لاغر شدی و یه کوچولو شبا بهونه گیری میکنی ولی خب انشالا به زودی بهونه گیریات تموم میشه و  دوباره تپل مپل میشی خبر سوم: علی پسر همسایه که به عبارتی دوستت محسوب میشه وقتی داشت میوه میخورد شروع به سرفه میکنه و قبل ازینکه مامانش بهش برسه تو خیلی سریع با زدن چند تا ضربه تو کمرش حالشو خوب کردی و این وسط مامانی و مامان علی فق...
28 آبان 1391

بدون عنوان

النای خاله سلام خیلی وقته میخوام واست پست بذارم ولی کوتاهی میکنم. عشقم منو ببخش. جونم برات بگه: ١٢ ابان من.تو.مامان جون.بابا جون.خاله منا.دایی بهزاد و خاله صدیقه با هم رفتیم بیرون. و من برای اولین بار پارک شهربازی رو با تو تجربه کردم. خاله منا واست یه بادکنک گرفت ولی چون بزرگ بود من ازت گرفتمش که برم عوضش کنم همون موقع یه بچه ای با بادکنک از کنارت رد شد و تو بدون توجه به ما و با خیال اینکه بادکنکه تو دستشه افتادی دنبالش .انقدر سریع دویدی که یه اقایی که داشت رد میشد گرفتت.   قربونت بشم خاله جون که انقدر اتکا به نفس داری وقتی میخواستی سوار وسیله برقی بشی یکم نگران بودی ولی بعدش مث یه خاااااااا...
14 آبان 1391

مشهدی النا:)

النا خانم قشنگم یه ماهی میشه که ندیدمت ولی نیومدم اینجا غر بزنم اومدم بگم که عزیز دل خاله ! تو ٥شنبه یعنی ٢روز دیگه میخوای واسه اولین بار بری مشهد عزیییییییزه دلم ازین به بعد صدات میکنم مشهدی النا   النای عزیزم انشالا آقا امام رضا همیشه هواتو داشته باشه خیلی دوست دارم عشقم ...
21 شهريور 1391

خواب خوش.

خیلی وقته واست ننوشتم آخه به خاطر ماه رمضون دیر به دیر میاین اهواز. خوشمزه خاله امروز مامان جون بردت حموم بعد از یه عالمه فضولی که کردی اومدم حوله رو بپیچیدم دورت که خشکت کنم یهو همونجوری خوابت برد.   ...
2 شهريور 1391

غافلگیری!!!

امروز مامان شیمات یه چیپس داد بخورم منم دیدم تو داری نگاه میکنی واسه همین سرتو با اسباب بازیات گرم کردم و مث فشنگ خودمو رسوندم به کنج آشپزخونه.همچین که تند تند داشتم میخوردم یهو دیدم یکی پامو گرفته برگشتم نیگاه کردم میبینم تو با یه حالت خیلی خوشمزه و با یه نگاه طنز آمیز با یه لحنی که انگار میخوای بگی خاله خودتی! دستتو آوردی بالا میگی بده منم که کلی از عکس العمل فوق سریعت خندم گرفته بود دور از چشم مامان جون یه دونه چیپس بهت دادم                                    &...
26 مرداد 1391

قایم موشک

النا جون یکی از بازی های محبوب تو قایم موشکه.چون خیلی کوچولویی عمه هات باورشون نمیشد که این بازی رو بلدی امممما من روش بازی تو رو بهشون گفتم: یکی قایم میشه ولی حتما باید جولو چشم تو قایم بشه  اگر هم متوجه نشدی کجا رفت باید یه جوری خودشو بهت نشون بده بعد تو میری پیداش میکنی و کلی خوشحال میشی و این بازی به دفعات ادامه داره...   ...
26 مرداد 1391

النا و چاکلز

النا جونم این عکس و وقتی ازت گرفتیم که تو دلت پفک میخواستو ما بهت ندادیم تو هم که ماشالا حرف زورتو کتت نمیره سریعا واکنش نشون دادی   ...
22 مرداد 1391

حرفهای شیرین تو:)

عزیزه دلم الان که دارم این متنو می نویسم تو هم راه میری هم حرف میزنی.البته منظورم ازینکه میگم حرف میزنی بلبل زبونی نیس بلکه تک کلماتیه که ما واسه شنیدنشون جون میدیم. به من میگی آدی.خاله منا و دایی محمد هم منننا و ممد صدا میکنی.البته هنوز تشخیص نمیدی فقط میگی و وقتی ما از هیجان جیغ میزنیم تو با ما می خندی و واسه خودت دست میزنی. دوتا کلمه ای هم که خیلی خوب ازشون استفاده میکنی ایناس:بده.بیا. یکی از بازیهات گرفتن گوشیهامونه به عبارتی نابود کردنشون به هیچ طریقی نمیشه گوشیو ازت گرفت مگه اینکه پیامک بیاد یا یکی بزنگه واونموقع تو بدو بدو گوشیو میاریو میگی بیا و همینجور زل میزنی بمون تا حرفمون تموم شه اونوفت میگی بده و میری. خوشمزه خ...
21 مرداد 1391